سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

روز های بعد از آزمون پایان دوره برای مدرسان، روزهای پرکاری است. هر چقدر درس گفتن در کلاس لذت بخش است، در عوض تصحیح اوراق کسل کننده و اعصاب خرد کن است؛ اما گاهی در میان نوشته های دانشجویان به چیزهایی بر می خوریم که بدون این که شادی آور باشد خنده دار است و شاید کار این دانشجویان از گریه گذشته که باید بهشان خندید . سال هاست هنگام تصحیح اوراق به نوشته های خنده دار و بی ربط بر می خورم. این بار تصمیم گرفتم پاره ای از این نوشته ها را در وبلاگ قرار دهم به عنوان پستی طنز آمیز که شاید لب هایی را به خنده بگشاید.

پرسش:کدام مکتب ادبی بر اساس واقع گرایی و کدام مکتب بر اساس طبیعت گرایی است ؟

پاسخ دانشجویان:

سمانه : العراییسم ! نارولالیسم!

مهدی: نارالیسم! انالوییسم!

پاسخ درست: رئالیسم ، ناتورالیسم.

پرسش:یکی از داستان نویسان ایرانی را نام ببرید.

مثلاً پاسخ:

محمد:یکی از داستان نویسان برتر- استاد تو رو خدا تو رو به هر کی که می پرستین قبولم کنید. به خدا نرسیدم بخونم .مادرم رو بردم دکتر ، دیر می شد . به قرآن می خواست آزمایش بده . استاد خواهش می کنم . استاد پول ترم دیگه رو ندارم بدم باید ترک تحصیل کنم و نمی تونم دوباره این درس رو بخونم!

پرسش:آثار مولوی را نام ببرید.

پاسخ دانشجو:

سمیه: دیوان حافظ در شش دفتر! مثنوی و معنوی! ایلیاد و هومر!

پاسخ درست:مثنوی معنوی، دیوان شمس، فیه مافیه، مکاتیب،مجالس سبعه

پرسش:مفهوم ابیات زیر را بنویسید:

الف:ای همه هستی ز تو پیدا شده     خاک ضعیف از تو توانا شده

پاسخ دانشجو:

سمیه: ای همه عالم از آن توست هر کس نتواند از نعمت های تو سپاسگزاری کند از خاک ضعیف تر است!

ب:از آهو همان کش سپید است موی    چنین بود بخش تو ای نامجوی

پاسخ دانشجویان:

سحر:از آن همه کاری که تو کردی فقط یک چیز ناچیز به تو می رسد!

مونا:بخشش خداوند ابنقدر زیاد استمثل اینکه در موی آهو دنبال روی سفید باشی!

اعظم:تنها عببش این بود که رنگ موهای مشکی اش سفید بود وسرنوشت این پهلوان چنین بود!

ابراهیم: ای پهلوان پیری و سفید مویی برای همه وجود دارد و هم برای تو!

ندا:از زیبایی هایی که از سفید به موی سیاه تبدیل می شود انسان های پیر هم می خواهند جوان شوند.

پاسخ درست: تنها عیب او(زال) این است که مویش سفید است . ای پهلوان سرنوشت تو چنین بوده است.

ج:به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید   که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها

پاسخ دانشجویان:

سحر:در ان زمان همه در حال می خواری بوده اند و هیچ کس به نماز خواندن و مسایل دینی پایبند نبوده و پیر مغان از این مسئله باخبر بوده!

محمد:به می که در سجاده است و رنگی کن گرت و پودری که پیری در شهر مغان گوید که سن زیادش بی خبر از آن نبوده و از راه وصل و رسم خانه ها و منزل ها!

مونا:بزرگ ها می گویند که سجده کن در برابر خدا که او از هیچ چیز بی خبر نیست!

نیلوفر: چگونه می توان آسوده و بی خبر زندگی کرد در صورتی که بانگ مرگ هر دم به صدا در می آید که بارت را ببند!

اعظم: به شراب سجده کن که آن پیر می گویند که حتی گدای بی خبر از راه و رسم می خواری خبر دارد!

ابراهیم: ای پیر خرابات فقط نماز نخوان و پرهیزکارنباش که آن خدا از هیچ کار ما بی خبر نیست!

ندا:هنگامی که پیرمرد به سجده سر می گذارد دیگر از هیچ چیز با خبر نمی شود که راه و روش زندگی را یاد آورد!

پاسخ درست:اگر پیر مراد و رهبرت به تو دستور خلاف شرع هم داد اطاعت کن زیرا او خود این راه را رفته است و از چگونگی پیمودن مراحل خدا شناسی خبر دارد.

پرسش: عبارت زیر را به فارسی روان بنویسید.

پادشاهی را شنیدم که به کشتن اسیری اشارت کرد. بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن که گفته اند: هر که دست از جان بشوید ه رچه در دل دارد بگوید.

پاسخ دانشجو:

پادشاهی را دیدم که به دنبال گرفتن اثیری بود اما پیدا نمی کرد در حالت ناامیدی مردم را فحش می داد و هرکه به دام او بیفتد هرچه که در دل خود دارد باید بگوید!

پاسخ درست: شنیدم که پادشاهی فرمان کشتن اسیری را صادر کرد . اسیر بیچاره در حالت ناامیدی شروع کرد به نا سزا گفتن و نفرین کردن به پادشاه؛ زیرا چنین گفته اند که هرکس از زنده ماندن ناامید شود هر حرفی در دل دارد می گوید و نمی ترسد.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  شنبه 90/11/8ساعت  6:32 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    مجلس عروسی است. شلوغ . پر سر و صدا و از همه بدتر تکراری . مثل فیلمی که هزار بار دیده باشی . سناریو همان است . بازیگران همان؛ فقط دو بازیگر اصلی عوض می شوند. هرچه سعی می کنم نمی توانم خودم را در میان این جمع پر هیاهو بر خلاف آنچه در دلم می گذرد، شاد نشان دهم. از صدای پر طنین موسیقی به گوشه ای پناه برده ام ؛ میان گروهی کوچک از آدم هایی مثل خودم که این جمع را این هیاهو را تنها به حکم وظیفه تحمل می کنند؛ نه برای حضور در مجلس شادی. می خواهیم پس از ماه ها دوری احوالی از هم بپرسیم، امان نمی دهد این سر و صدای بی پایان؛ اما نگاه هایمان خاطراتی را زنده می کند در سالیانی دور که مجالس عروسی جلوه ای زیبا  داشت و صفایی دیگر.

    در این میان دیدن حرکات آشنای یکی از میهمانان  ما را به خنده می اندازد؛ چرا که خاطراتی مشترک را به یادمان می آورد . شاید بیش از سی سال پیش هم او را به همین شکل و با همین حرکات دیده ایم . نه ظاهرش تغییر کرده نه کارهایش . همیشه پای ثابت عروسی ها بوده و هست. دیگران را که نگاه می کنیم کمابیش همانند؛ با تغییراتی جزئی. عجیب نیست . ما هم تغییر نکرده ایم . ذات آدم ها عوض نمی شود . ما هم همان آدم های گوشه گیر و ازجمع فراری سال های دوریم . هیچوقت وسط مجلس نبودیم، هنوز هم نیستیم . ما دنبال چیزهای دیگری بودیم .آنها نمی دانم در آن میان به دنبال چه چیزی می گردند که هنوز پیدایش نکرده اند شاید. شاید دنبال همان شادی هایی هستند که ما نداریم . گاهی به آنها حسودی ام می شود. مثل ما افسرده نیستند. سرزنده اند . چهره هایشان شاداب است و لب هایشان پر خنده . نه چروکی در صورتشان است و نه بغضی در صدایشان ؛ اما هنوز هم مطمئن نیستم که دلم بخواهد جای آنها باشم . ما آدم هایی دیگریم . با افکاری دیگر. اقلیت هایی که با همه دلمردگی و افسردگی، به آنچه می خواستیم پشت نکرده ایم . با چنگ و دندان کوهی را می کنیم که گمان می کنیم راهی به جایی می برد .

    مجلس که تمام می شود یادم می آید که عروس و داماد تازه را اصلا ندیدم و اگر فردا دوستی از قیافه داماد و لباس و آرایش عروس بپرسد چیزی برای گفتن ندارم .



  • کلمات کلیدی : عروسی، شادی
  • نوشته شده در  چهارشنبه 89/7/14ساعت  1:0 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    دبیر خانه هفتمین جشنواره نقد کتاب،‌اسامی مقاله‌های راه یافته به مرحله دوم داوری‌ها را در بخش سایت‌های خبری، تحلیلی و پایگاه‌های اطلاع‌رسانی اینترنتی در گروه ادبیات داستانی اعلام کرد.در این دوره برای نخستین بار، آثار منتشر شده در نشریات الکترونیکی و سایت‌های معتبر ادبی نیز مورد داوری و ارزیابی قرار می‌گیرند.

    به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ‌در این دوره 13 اثر جواز حضور در مرحله دوم داروی‌ها را کسب کردند. 
    مقاله‌‌های «اولین رمان قرن» نوشته جمیز جویس از  وبلاگ بوف تنهایی من، «نگاهی به مجموعه داستان صورت ببر» نوشته محمد کلباسی از نشریه جن وپری نوشته شهرام عدیلی‌پور، «زندگی مرموز روایت هزارتکه» از خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نوشته محمدعلی علومی، «یک حقیقت اندوه‌بار» از وبلاگ داستان و مقاله نوشته فرشته نوبخت، «وقتی ماه باشد شب تاریک نمی‌ماند» از وبلاگ داستان و مقاله نوشته فرشته نوبخت، «چرخش در لابلای هزارتوی مغز» از وبلاگ  جن وپری نوشته فرحناز علیزاده،‌ «نگاهی به بادبادک‌باز» از وبلاگ درخت نوشته علی بیگدلی، «نگاهی به کتاب توپ شبانه» از وبلاگ درخت نوشته علی بیگدلی، نقد رمان «درخت انجیل شبانه» از وبلاگ یک کتاب نوشته بهنام‌ ترین، «نمی‌خواهم روی ماه خداوند را ببوسم» از وبلاگ یک کتاب نوشته امیرصادقی، «روایتی متفاوت از عشق» از وبلاگ مقالات نوشته مریم غفاری جاهد،‌ «ژرفای گسل« از  وبلاگ یک کتاب نوشته ساسان قهرمان و در نهایت «درد زمانه بیمار و زخم‌خورده» از خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نوشته فرزام شیرزادی به مرحله دوم داوری‌ها راه یافتند



  • کلمات کلیدی : جشنواره نقد کتاب، ادبیات داستانی، روایتی متفاوت از عشق
  • نوشته شده در  دوشنبه 89/7/12ساعت  8:7 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

                                      

    آتشکده آدریان واقع در خیابان میرزا کوچک خان تهران دارای بنایی قدیمی است با سردری که بر آن جمله "خشنوتره اهورامزدا" خود نمایی می کند. در چوبی و قدیمی بنا نشان از تاریخی کهن دارد و ایوانش با ستون هایی چند مزین شده است . فضای آتشدان نیز که هیچ تزئینی در آن دیده نمی شود، آتشدانی فلزی را به نمایش می گذارد که آتش درون آن همیشه روشن و افروخته است گرچه شعله نمی کشد اما زنده است. برخورد خوب خادمان آتشکده و لحن زیبای گفتارشان همراه با مهمان نوازی ، گویای صفات برجسته ایرانیان اصیل و پیروان این دین کهن است.

    پیروان دین زرتشتی که از سوی سایر ادیان به آتش پرستی متهمند، خود را پیرو خدای یکتا می دانند که آتش یکی از مظاهر آن است و قابل احترام نه سزاوار پرستش . با این توضیح که پرستیدن در زبان فارسی به معنی پرستاری و نگهداری و مواظبت است و آتش پرست نیز به معنی نگهبان آتش به کار می رفته است نه اینکه آتش به عنوان خدا و آفریننده موجودات مورد پرستش قرار گیرد. با این تفاصیل، آشنایی با دینی که در روزگاری نه چندان دور همه ایرانیان به آن معتقد بودند، دور از فایده نیست.  

    کتابچه کوچکی که انجمن زرتشتیان آماده نموده حاوی مطالب کمی راجع به این دین است که مواردی از آن را در اینجا می خوانید :

    "اشوزرتشت پیام آور دین راستی و خرد 1768سال پیش از میلاد به روز ششم فروردین در سرزمین ایران زاده شد . اشوزرتشت در نوجوانی باورهای خرافی مردم و پرستش خدایان پنداری را نادرست تشخیص داد. آنگاه در 20 سالگی تنهایی را برگزید و به طبیعت روی آورد و پروردگار خود را با دیده دل شناخت . وی در 30 سالگی از سوی خداوند به پیامبری برگزیده شد و برای نخستین بار یکتاپرستی را به جهانیان سفارش کرد .در اندیشه و پیام اشوزرتشت خداوند هستی بخش ، اهورامزدا نام دارد اهورا یعنی هستی بخش و مز یعنی بزرگ و دا از دانش و دانایی آمده است .از دیدگاه اشوزرتشت خداوند کینه توز، انتقامجو،خشمناک و مجازات گر نیست بلکه سراسر نیکی و داد است .گاتا ها کتاب آسمانی و دینی زرتشتیان می باشد که توسط اشوزرتشت به نگارش در آمده و در دل یسنا جای گرفته است . پنج بخش دیگر اوستا شامل یسنا ، یشت ها ،وندیداد ،ویسپرد و خرده اوستا توسط انجمن مغان و موبدان بزرگ در درازنای تاریخ نوشته شده و کتاب های مذهبی زرتشتیان بوده و بسیار گرامی می باشند .

    اصول دین زرتشتی

    دین زرتشتی دارای 9 اصل کلی به ترتیب زیر است :

    1. باور به اهورامزدا خدای یکتا و بی همتا
    2. باور به پیامبری اشوزرتشت
    3. باور به بقای روح و جهان مینوی
    4. باور به قانون اشا (راستی و پاکی و عشق اهورایی)
    5. باور به برابری انسان ها
    6. باور به امشاسپندان و هفت پایه عرفان زرتشتی
    7. باور به داد و دهش و دستگیری از نیازمندان
    8. باور به سپنته (مقدس) بودن چهار عنصر"آب،باد، خاک و اتش " و پاک نگه داشتن محیط زیست
    9. باور به فرشکرد(نوآوری)

    گزیده ای از پیام اشوزرتشت

    خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد (یسنا 43 بند 1)

    از کسانی باشیم که جهان را به سوی تازگی و آبادانی و مردم را به سوی راستی و پارسایی راهنمایی می کنند.(یسنا30 بند 9)

    بهترین گفته ها را به گوش بشنویدف با اندیشه ای روشن بر آن بنگرید، سپس هر زن و مرد آزادانه راه خود را برگزیند.(یسنا30 بند 2)"

     



  • کلمات کلیدی : ایران، زرتشت، دین، آتشکده، آدریان
  • نوشته شده در  جمعه 89/6/26ساعت  9:1 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    مطالبی طنز آمیز از هفته نامه آهنگر در سال 1358:

    الهی آنرا که چماق دادی چه ندادی وآنرا که قلم دادی چه دادی؟

    الهی چندان که بر سیما نگریستم صد چندان گریستم و تا گوش بر صدا سپردم عرق شرم از روی ستردم.

    الهی مرد ناصادق بیمار است و طبیب حاذق بسیار او را به این سپار و خلق را از زحمتش به در آر.

    الهی تو سوگندت بر قلم است و چماق بعضی بندگانت علم اگر آنرا به این اولی میداری چرا این را در کف آنان می سپاری؟

    الهی نه من آهنگر گناهی در بلخ کرده ام ونه به شوشتر گردن مسگری زده اند پس این دادگاه بلخ چماقداران از چه روست و آن شربت تلخ قطبزادگان چرا ؟



  • کلمات کلیدی : قلم، چماق
  • نوشته شده در  دوشنبه 89/6/15ساعت  11:0 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    می آید هر روز ،هر شب ،همه جا . صدای قدم هایش را سنگینی لحظه های پر از تنش دیدارش را در لحظه های فراوان تنهایی خود حس می کنی. صدای پای تنها ماندگی است. حس تنهایی است این که هزاران نفر را در کنار خود نمی بینی اما صدای پای میهمانی ناخوانده را می شنوی و باورش می کنی اینجاست در کنار من گویی هاله ای سنگین و غلیظ ایجاد کرده که سایه هیچ تنابنده ای را تاب نزدیک شدن به آن نیست.

     از پشت این هاله سیاه دنیا دیدنی نیست . مثل مزرعه ای آفت زده است یا شهری زلزله زده ،هیچ چیز قرار و آرام ندارد. روزگار غریبی است هیچ چیز شادی های قدیمی را باز نمی آورد هیچ چیز نمی تواند گرد و غبار غم واندوهی را که گریبانت را گرفته و رهایت نمی کند به هیچ قیمتی بزداید. خنده شوخی مسخره ای است بر لبان افسرده و گویی فحشی است که از ته دل به خود می دهی و به ریش تمام خوشی های دیده و نادیده می خندی و بال پریدن از این قفس را هم نداری. چه می توان کرد با این همه دلتنگی؟ 



  • کلمات کلیدی : دلتنگی
  • نوشته شده در  سه شنبه 89/6/9ساعت  11:0 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    کاش می شد همه چیز را همانطورکه هست ساده گفت . مجبور نبودی در لفافی از کنایه حرفت را بزنی اما به قول شهریار "در شهر ما گناه بود عشق و شهریار زندانی ابد به سزای گناهش است "

    حرف از عشق نیست سخن از چیزهایی است که به قول صادق هدایت مثل خوره جان آدم را می خورد و نمی شود گفت. می شود. نه اینکه نشود اما گفتنش شهامت می خواهد و باید سرشاخ شوی با کسانی که خود را قیم قانون های نانوشته می دانند و دین را ملک طلق خود . گناه کسی نیست اگر بخواهد بداند آنچه را که سالیانی دراز پنهان کرده ایم اما گناه است که جواب را بدانی و نتوانی بگویی و گناه است که با چوب توجیه همه چیز را برانی و خود را خلاص کنی کاش اینهمه اجبار مهر سکوت نبود آنوقت می شد خوره های جان را با نوشداروی دانش درمان کرد .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  یکشنبه 89/6/7ساعت  11:0 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    آمده بود مرا ببرد . خودش گفت . خیلی ساده در زد آمد تو، در را بست و همانجا ایستاد و بی هیچ حرفی گفت: آمده ام ببرمت! به همین سادگی!

     نشناختمش خودش گفت: فلانی ام . فلانی پیرزنی 90 ساله بود و این زنی شاید سی ساله . تردیدم را که دید، گفت: رفتم آنطرف جوان شدم . راست می گفت شاید. شنیده بودم آنجا آدم ها جوان می شوند. فکر کردم چه خوب که آدم خوبی آمده دنبالم . ایستاده بود همان دم در. انگار می ترسید اگر بیشتر بیاید تو دیگر نگذارم برگردد.

    چه باید می گفتم؟ نمی دانستم در اینطور مواقع چه می گویند. خواستم بپرسم آنجا چه خبر است؟ ترسیدم مثل آن دفعه که از سفیری دیگر پرسیده بودم، برود و دیگر نیاید . فکر کردم حق دارم که اقلا بپرسم آنجا که قرار است مرا ببرد خوب است یا نه. با تردید پرسیدم  و او هم با تردید جواب داد: ای بد نیست . باز ماندم که چه بگویم .

    در فکر بودم که چطوری قرار است مرا ببرد با چه وسیله ای و چرا اینقدر معطل می کند؟ مردد بودم که بروم یا نه. به گمانم کمی دیگر شاید دو سه ماهی اینجا کار نه چندان واجبی دارم . باز فکر کردم حالا هم بروم بد نیست. اگر برود و دیگر نیاید چه؟ نمی دانم منتظر چه بود؟ منتظر جواب مثبت بود یا اینکه بروم بقچه بندیل ببندم؟ نپرسیدم اگر حالا نمی برد چرا حالا آمده؟ پس کی و کجا منتظرش باشم؟ نفهمیدم چه شد که بی هیچ حرفی رفت بیرون . مرا نبرد. منتظر بودم دستم را بگیرد ببرد. نبرد. از چشمی نگاه کردم هیچکس بیرون نبود. او تنها رفته بود؛ همانطوری که آمده بود. نمی دانستم مرده ها هم دروغ می گویند.



  • کلمات کلیدی : مرده، وعده، دروغ
  • نوشته شده در  جمعه 89/6/5ساعت  1:0 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    دفتر ششم نقد ادبیات داستانی: نگره

    با آثاری از:

    جواد اسحاقیان/ فتح اله بی نیاز/ محسن حکیم معانی/ محمد میلانی/ حسین جاوید/ سعید سبزیان/ کاوه فولادی/ محمود قلی پور/ مهدی فاتحی/ الهام عظیم/ طلا حسن نژاد/ فرحناز علیزاده/ مریم غفاری جاهد/ و فرشته نوبخت  زیر نظر: فتح‌اله بی‌نیاز، شهلا زرلکی و مسعود میرزایی منتشر شد.



  • کلمات کلیدی : نگره، نقد ادبیات داستانی
  • نوشته شده در  پنج شنبه 89/6/4ساعت  1:0 صبح  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

     

     

    متونی که به زبان پهلوی نگاشته شده اند در میان پارسی زبانان به کلی بیگانه اند. به دلیل مشکلاتی که برای یادگیری این زبان وجود دارد و همچنین عدم احساس نیاز به یادگیری آن بسیار طبیعی است که مردم ایران نامی از زبان کهن خود نشنیده باشند و یا ندانند که پیش از اسلام خط و زبانی غیر از خط و زبان فعلی داشته اند حتی با دیدن الفبای زبان پهلوی و اوستایی آنرا زبانی بیگانه در ردیف خط میخی و تصویری بپندارند . اما در بنیاد نیشابور وضع متفاوت است . دانشجویانی که هر هفته با عشق و علاقه سر کلاس دکتر جنیدی حضور دارند هر بار صفحاتی از متون این زبان کهن را می خوانند و با نوشته های دانشمندان کهن ایرانی، فرهنگ ایران باستان و علوم فراوانی که ایرانیان را در جهان سروری داده بود، آشنا می شوند. 
    نوشتن از فرهنگ ایران و توصیف همه آنچه در این مدت از نوشته های پهلوی خوانده ایم کاری دشوار و غیر ممکن است اما برای آشنایی علاقه مندان نمونه ای خط پهلوی را در این پست قرار دادم که ایرانیان حد اقل با ظاهر این خط مختصر آشنایی داشته باشند و سطوری اندک از یکی از نوشته های بزرگمهر وزیر دانای انوشیروان را نیز در اینجا می آورم بلکه تشویقی باشد برای دوست داران فرهنگ ایران برای آموختن این زبان کهن که نمودار فرهنگ غنی ایران باستان و ریشه ای عمیق است که ما از آن غافل مانده ایم .

     پت نامی یزدان(به نام خدا)

    اَدیاتکار وچورگمیتر (یادگار بزرگمهر)

    مَرتومان او چه کامک ترهِـند؟ (مردمان به چه چیز میل دارند؟)
    او کامک خُواهـیه اَپی نیازیه (به کام خواهی و بی نیازی)
    چه کامک خواهـیه او اپی نیازیه؟(کامخواهی و بی نیازی چیست؟)
    کامک خواهـیه هر چه آرزو اپَر بَوِت ایافتن او اپی نیازیه هانی اندر اپایت(کامک خواهی آن است که انسان به آرزویش برسد وبی نیازی آن است که در حد لازم طلب شود(نه بیشتر))
    مرتوم او چه تیشنیک تر هِـند؟ (مردم به چه چیز تشنه ترند؟)
    اُوی چه اومیتی نِوَک اویش دارِند.(بدان چیز که امید به ان دارند .)
     مرتومان راد گیتیک هَچ چه ویش اپایت اندیشیتن؟(مردمان در دنیا از چه بیشتر باید بترسند؟)
    هَچ هنگامی وَت کونیشنی اپارون دوستی فِرِفتار پاتخشای دِرَوَندی انامورزیتار(از هنگام بد ، کنش زشت ، دوست فریبکار و پادشاه دروغگوی نابخشنده.)
    هنگام کَتار وه؟(کدام هنگام بهتر؟)
    هان که چیریه پاتخشاییهی وت تران کم اویش مَت اِستِت. (آن هنگام که چیرگی و تسلط بدتران بر مردم کمتر باشد.)
    خُوَتای سردار کَتام وه؟(کدام پادشاه بهتر؟)
    هانی مرتوم دوست تر او هنگام ویچیتارتر اوشان نِوَکیه پت مرتومان کرتن پت دات تر.(آن که مردم دوست تر باشد و بیشتر از روی دادگری به مردم نیکی کند.)


  • کلمات کلیدی : پهلوی، بنیاد نیشابور
  • نوشته شده در  پنج شنبه 89/5/28ساعت  11:33 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>