سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

تا جایی که من می دانم توی حروف الفبا، موجود غریبی داریم به نام«ه»نا ملفوظ! این موجود بیچاره را اینقدر بی دلیل حذف نکنید و اینقدر در جاهایی که نباید باشد پایش را وسط نکشید .این موجود ننه مرده چند سالی است که خیلی مورد ستم واقع می شود. خودش که زبان ندارد شکایت کند اما من می دانم که این «ه» گاهی در جمله های گفتاری به جای فعل«است» می نشیند مثل وقتی که می خواهیم بنویسیم: «هوا گرم است» ولی می نویسیم:«هوا گرمه» یا اینکه به جای : «این مرد ادم نازنینی است» بنویسیم:«این مرد آدم نازنینیه» حالا اگر کسی نخواهد این «ه» را در آخر این کلمات بیاورد، در حق این موجود بیچاره ظلم نکرده است؟ موضوع به همینجا ختم نمی شود گاهی هم هست که بی دلیل او را جایی می نشانند که وجودش اضافی است. توی هیچ کتاب دستور زبانی ننوشته که میان مضاف و مضاف الیه یا موصوف و صفت باید «ه» قرار بگیرد. حالا چطور شده که چند سالی است نویسندگان و ویراستاران تصمیم گرفته اند این کار خیر! را انجام دهند، من نمی دانم. ترکیباتی مثل: عکسه قشنگ! دختره زیبا! دره ماشین!

حدف بیجای «ه» در زمانی که واژه به شناسه اضافه می شود نیز خیلی رایج است که موجب بد خوانده شدن و اشتباه با واژه ای دیگر می شود. در واژه هایی مثل خونه، جوجه، کوچه ، همه ...نمی توان نوشت: کوچَشون! خونَشون! جوجَشون! همَشون و .... بلکه باید نوشت: خونه شون، کوچه شون، جوجه شون ف همه شون و...

گاهی هم این «ه» موقع اضافه شدن کلمه به «ان» جمع یا «ی» مصدری باید به «گ» تبدیل شود . در این مواقع واژه به اصل خود بازگشت نموده و این «ه» از اول هم «گ» بوده است: زنده+ان+زندگان – زنده+ی=زندگی . در چنین مواردی به هیچ وجه این «ه» نباید ظاهر شود چنانکه بعضی می نویسند: زنده گی! زنده گان!

گاهی هم هست که «ه» ملفوظ با این «ه» اشتباه می شود انوقت بلایی که نباید، بر سرش نازل می شود. مثل زمانی که «ه» جزو ریشه واژه است مثل فعل «دادن» که بن مضارعش می شود«ده» و زمانی که اسم فاعل «فرمانده» از ان ساخته می شود، «ه» کاملا ملفوظ است و هنگام اضافه به «ان» جمع یا «ی» نمی توان انرا حذف کرد و نمی توان به «گ» تبدیل کرد و نوشت:فرماندگی! در اینجا حتما ی به «ه» می چسبد و می شود فرماندهی.

این جمله هایی که در پی می آورم همه را از متن رمان هایی که در این سال های اخیر چاپ شده در اورده ام . از خودم در نیاورده ام. حالا خودتان قضاوت کنید این موجود بیچاره چقدر عذاب کشیده از دست شما:

 از چشمان این پسره پدر سوخته گی می باره.

خسته گی به تن ادم می ماسه.

بزرگ و کوپک بودنم بسته گی به موقعیت زمانی داشت.

خداوند عالم منتظر دستورهای جورواجور بنده گانش نمی شود.

آقاجون سال هاست که میوه را هفته گی از سرچشمه می خرد.

غیبت آقاجون تازه گی نداشت.

تا خونه و زنده گی درست و حسابی نداشته باشم زن بگیر نیستم.

مث آدم برگرد دختره گنده.

تو لب تر کن همین الان میرم در خونشون.

بهترِ صفحه ای با هم حساب کنیم.

قند و حبوبات اونجا توی ظرفای پلاستیکیِ سفیدِ که روی درشون گل قرمز هست.

شانه بالا انداختن او واداشتش به تهدید همیشگی، فرماندگی را از او خواهد گرفت.

 



  • کلمات کلیدی : دستور زبان، ه ناملفوظ
  • نوشته شده در  جمعه 93/1/22ساعت  1:0 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>