سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سکه دولت عشق

شبی نیست که یکی از توله سگ های تُخس محل? ما، بلایی سر خودش نیاورد و کوچه را روی سرش نگذارد. دیشب هم یکی از این طفلکی ها توی جوی بی آبی به عمق نیم متر افتاده بود و جیغ و داد می کرد.   من هم که از این بالا هیچ چیز نمی دیدم فقط صدای گریه و داد و فریاد می شنیدم و دیدم مرد رهگذری با چراغ قو? موبایلش توی جوی را می کاود و قصد کمک دارد اما گویا توله سگ می ترسید و اجازه نمی داد دستش بزند که او هم راهش را کشید و رفت . من هم جرأت نمی کردم ساعت دوی نیمه شب بروم توی کوچه. داشتم فکر می کردم چه کار کنم، که دیدم یک هیکل گنده چهارپای سفید دوان دوان از توی تاریکی پیدا شد و آمد سراغ آن طفلک. گویا مادرش بود که توانست زود بچه را ساکت کند و گمانم ماجرا ختم بخیر شد. من نمی دانم کسی به این سگ ها یاد نداده شبها مواظب بچه های تُخسشان باشند؟ خوب اینها بچه اند، شیطنت می کنند؛ بزرگترها چرا عقل ندارند که بچه را به هوای خودش ول می کنند؟



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در  پنج شنبه 94/12/27ساعت  3:54 عصر  توسط مریم غفاری جاهد 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    جشن یا عزا؟ مسأله این است!!!!
    آدم عجیب کارهای عجیب تر!
    الاغ و علفهای قرمز
    ;کتری!
    دلخوشیهای خوابگاهی
    عکس های گمشده
    اخلاق فدای مذهب
    خلاف مجاز!
    [عناوین آرشیوشده]
     
    *AboutUs*>